اشعار عزیز مهدی

  • متولد:

چه بگویم که بدانی که تو را می طلبم؟ / عزیز مهدی

یار من باش که من سخت سزاوار توام
مست، در کوی تو آماده ی دیدار توام

سر سجاده ی شب با تو هم آواست دلم
تا سحر واله و شیدایم و بیمار توام

گفته ام آینه ها را که به شادی بروند-
به رقیبان برسانند که من یار توام

نه فرشته، نه پری، عشق نیاموخته اند
این منم، آدم خاکی، که هوادار توام

همه شب با تو سخن گفتم و سوز سخنم-
دلخوشم کرده که من نیز خریدار توام

چه بگویم که بدانی که تو را می طلبم؟
چه بدانم به چه جرمی ست گرفتار توام

گوش من را به اذان رمضانی بنواز
باز مستم کن و دریاب که هشیار توام

دست من را به پَرِ پرده ی عرشت برسان
که دل آشفته ام و سخت سزاوار توام
2491 0 3

بوی نارنج آمد از آرامگاه پیر ما / عزیز مهدی



بوی نارنج آمد از آرامگاه پیر ما
شد دعای صبحگاهی ناله شبگیر ما

از قضا باد صبا بر تربت لیلی وزید
زلف‌ها بر باد داد از قصه زنجیر ما

دوستان! این داستان آوازه آفاق شد
خواجه شیراز هم آگه شد از تقدیر ما

خواجه حافظ را قسم دادم به آن فال عزیز
بلكه از مسجد سوی میخانه آید پیر ما

در ازل ایزد بت من را دلی از سنگ داد
لااقل ای كاش بر سنگی نشیند تیر ما

لولیان فارس می‌گویند صیاد دل‌اند
قدر این زحمت نمی‌ارزد مگر نخجیر ما

در همین سامان مگر سامان پذیرد تا ابد
درد بی درمان ما و كار بی تدبیر ما

یار شیرین‌كار من! آن كیمیای تلخ‌وش
كنج شیراز شما یا گوشه كشمیر ما؟
2102 0 3